کیمیای عدالت

سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی

کیمیای عدالت

سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی

کفشدار مهربان

سالها پیش سرباز خوزستانی پس از آموزشی دید افتاده مشهد، دلگیر و غمگین شد، از طرفی ارادتش به آقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانواده، اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم آقا تا درد دل کنه و دلتنگیشو به آقا بگه، ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت، وقتی برگشت به کفشداری تا پوتیناش رو بگیره دید واکس زده و تمیزنکفشدار با جذبه با اون هیبت و موهای جوگندمی وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد و گفت چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت آقا؟ سرباز گفت: من بچه خورستانم، اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم، هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم،نمیدونم چکار کنم، کفشدار خندید و گفت آقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز، نگران هیچی نباش، دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر ٩٢ زرهی اهواز اومد، اونم تایم اداری، سرباز شوکه بود، جز آقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت از این موضوع، هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو، سرباز رفت پابوس آقا و برگشت شهرش ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده چند سال بعد داشت رزمایش ارتش رو میدید، یهو فرمانده نیروی زمینی رو موقع سخنرانی دید!

http://www.rajanews.com/sites/default/files/content/images/story/94-01/23/img1_0.jpg

 چهرش آشنا بود، اشک تو چشماش حلقه زد، فرمانده نیروی زمینی ارتش، قدرت اول منطقه، امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان، مرد با جذبه با موهای جوگندمی، همون کفشدار حرم آقا بود که اون زمان فرمانده لشکر٧٧ خراسان بود، فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود، انتقالی اون رو به شهرش داده بود..


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.